xoxo-khaste-EXO

xoxo-khaste-EXO

xoxo-khaste-EXO=====هرچی تو دلمه مینویسم!
xoxo-khaste-EXO

xoxo-khaste-EXO

xoxo-khaste-EXO=====هرچی تو دلمه مینویسم!

اینجا آدمهای شهرم


اینجاآدمهای شهرم توخواب عمیقی اند،دیگه مثل سالهای دورکودکیم، دردت با مردم محله ت تقسیم نمیشه،اگه بوبکشن که دردی هست دورمیشن

مباداویروس غصه هات دامن گیرشون شه،حتی میترسن بشنونت مبادا مجبورشن کمکت کنن.به روی خودشون نمی آرن،توهم به روی خودت نیار!

اینجوری واسه همه بهتره .تو نمایشهاشونو میبینی ودیالوگهای دروغ آگین شون ومی شنوی،لبخند میزنی ومیگی ممنون که به فکرمین.

همین کافیه که اونا یه نفس راحت بکشن که تو ازشون چیزی نمی خوای ومی تونن با خیال راحت هروقت که خواستن دوباره خواسته هاشون وروحماقتت تف کنن.

تو آدم خوبی هستی براشون مثل همیشه هرکاری میکنی وحیفه همچین دوست!!!!.......خوبی رودیگه نداشته باشن.

حرافی های تهی شون روتحمل کن چون بی عرضه تر از اونی که بگی گورشون وازدنیات گم کنن.توحقته!به فرشته بودنت خوگرفتی،آدم شدن واست سخته.

اما امروز شعورت میگه که فرشته بودن تعریف فریبنده ی بیماری ای که دیگران به اسمش فریبت میدن وازت سوء استفاده میکنن.

ازاون خروارها محبتت دوتا آدم غریبه واست دلشون سوخت و...!حتی عشق هم به دادت نرسید که نرسید.حتی همه ی کارماهای جهان!

تنها خداوندبودوهست که پدرانه حواسش به تو بودوهست و(آیا تنها خدابرایتان کافی نیست؟).این پایان امیدواروخوش خندیه واسه همه ی گلایه های من.

وتنها خدایا تو برای من بسی اما کاش درون آدمها رونمی دیدم ولرزش کلماتشون وقتی به خودشون هم دروغ میگن.هیچکسی به اندازه ی تودلواپسم نیست حتی مادرم.

شازده کوچولو

شازده کوچولو

روباه:سلام

شازده کوچولو:سلام

صداگفت:من اینجام زیردرخت سیب.

شازده کوچولو:کی هستی تو.؟عجب خوشگلی.

_من یه روباهم.

_بیابامن بازی کن.نمی دونی چقدردلم گرفته.

روباه:نمیتونم باهات بازی کنم.هنوزاهلیم نکردن.

شازده کوچولو آهی کشید:اهلی کردن یعنی چی؟

_تواهل اینجانیستی پی چی میگردی؟

_پی آدما میگردم.نگفتی اهلی کردن یعنی چی؟

روباه:چیزیه که پاک فراموش شده.معنیش ایجادعلاقه کردنه.

_ایجادعلاقه کردن؟

_معلومه.توالان واسه ی من یه پسربچه ای مثل هزارپسربچه ی دیگه.نه من احتیاجی بهت دارم نه تو نیازی

 به من.منم برای تو یه روباهم مثل هزارتا روباه دیگه.اما اگه اهلیم کردی هردومون بهم احتیاج پیدا

 میکنیم.تو برام میون همه ی موجودات عالم یگانه ی جهان میشی ومن برای تو.

_کم کم دارم میفهمم.یه گلی هست که گمونم منو اهلی کرده باشه.

روباه:بعیدنیست.رو این کره ی زمین هزارجور چیز میشه دید.

شازده کوچولو:اوه نه!اون روی کره ی زمین نیست. _رو یه سیاره ی دیگه س؟

_آره.

_........

روباه:زندگیم یکنواخته.من مرغهارو شکار میکنم وآدما منو.همه ی مرغها عین همن ،همه ی آدمها هم.این

 وضع خلق منو کمی تنگ میکنه.اما اگه تو منو اهلی کنی انگار که زندگیمو چراغونی کرده باشی.اونوقت

 صدای پایی رو میشناسم که با هر صدای پای دیگه ای فرق میکنه.صدای پای دیگرون منووادارمیکنه تو

 هفت تا سوراخ قایم شم اما صدای پای تو مثل نغمه ای منو از لونه م بیرون میکشه.تازه،نگاه کن اونجا اون

 گندمزارو میبینی؟برای من که نون نمیخورم چیز بی فایده ایه.اما تو موهات رنگ طلاست.پس وقتی اهلیم

 کردی محشر میشه.گندم که طلایی رنگه منو یادتو میندازه. وصدای باد رو هم که تو گندمزار میپیچه دوست

 خواهم داشت.

خاموش شد ومدت درازی به شازده کوچولو نگاه کرد.اونوقت گفت:اگه دلت میخوادمنو اهلی کن.

_دلم که خیلی میخواد اما وقت ندارم.بایدبرم دوستایی پیدا کنم واز کلی جیزا سردربیارم.

_آدم فقط از چیزایی که اهلی میکنه میتونه سردربیاره.آدما دیگه واسه ...........تواگه دوست میخوای خب

 منو اهلی کن.

شازده کوچولو:خب راهش چیه؟

_بایدخیلی خیلی صبور باشی،اولش یه خرده دورتر از من رو علفها میشینی.من زیرچشمی نیگات میکنم

 وتولام تا کام هیچی نمیگی،چون سرچشمه ی همه ی سوء تفاهم ها زیر سر زبونهاست.عوضش میتونی هر

 روز یه خرده نزدیکتر بشینی.

فردای اونروز شازده کوچولو اومدپیش روباه.

_کاش سرهمون ساعت دیروز اومده بودی.اگه مثلا" سرساعت 4 بیای من از ساعت 3 قندتودلم آب میشه

 وهرچی ساعت جلوتربره بیشتر احساس شادی وخوشبختی میکنم.ساعت 4 که شد دلم بنا میکنه به شور

 زدن ونگرانی.اونوقته که قدر خوشبختیو میفهمم.اما اگه تو وقت وبی وقت بیای من از کجا باید بدونم چه

 ساعتی باید دلمو واسه دیدنت آماده کنم؟...هرچیزی واسه خودش رسم و رسومی داره.....

_...........

به این ترتیب شازده کوچولو روباه واهلی کرد.

لحظه ی جدایی که نزدیک شدروباه گفت:آخ !نمیتونم جلو اشکاموبگیرم.

_تقصیر خودته من که بدت ونمی خواستم،خودت خواستی اهلیت کنم.

روباه:آره همینطوره.

_آخه اشکت داره سرازیر میشه!

_همینطوره.

شازده...:پس این ماجرا فایده ای به حالت نداشته.

روباه:چرا،برای خاطر رنگ گندم.

بعدگفت :برو یه بار دیگه گلهارو ببین تا بفهمی گل تو تو عالم تکه.برگشتنا با هم وداع میکنیم ومن به عنوان

 هدیه رازی و بهت میگم.

شازده کوچولو یه باردیگه به دیدن گلها رفت وبهشون گفت:شما سر سوزنی شبیه گل من نیستید وهنوز

 هیچی نیستید.نه کسی شمارو اهلی کرده نه شما کسی و.!درست همونجوری که روباه من بود مثل صدهزار

 روباه دیگه.اونو دوست خودم کردمو حالا تو عالم تکه.گلها حسابی از رو رفتند.

شازده...:شما خوشگلید اما خالی هستید.نمیشه واستون مرد.بحثی نداره که گل منو هم فلان رهگذر گلی

 میبینه مثل شما.اما اون به تنهایی از همه ی شماسره.چون فقط اونه که آبش داده ام،فقط اونه که زیر

 حبابش گذاشته ام،با سختی واسش حفاظ درست کردمو وچون فقط اونه که حشراتشو کشتم(جزچندتایی که

 باید پروانه میشدن.).چون فقط اونه که پای گله گزاریها وخودنمایی هاش حتی گاهی پی بغ کردنا و هیچی

 نگفتن هاش نشستم.چون اون گل منه.

_وبرگشت پیش روباه:خدانگهدار. _خدانگهدار!..اما رازی که گفتم خیلی ساده س:جزباچشم دل نمیشه هیچی

 و دید.نهادوگوهرو باچشم سر نمیشه دید.

شازده کوچولو:نهادو گوهرو باچشم سرنمیشه دید.

_ارزش گل تو اندازه ی عمریه که پاش صرف کردی.

شازده کوچولو واسه اینکه یادش بمونه ..:به قدر عمری که پاش صرف کردم.

_آدمها این حقیقت وفراموش کرده اند اما تو نباید هرگز فراموشش کنی.تو تا زنده ای نسبت به اونی که

 اهلیش کردی مسئولی.تومسئول گلتی...

شازده کوچولو واسه اینکه یادش بمونه تکرا کرد:من مسئول گلمم.

ای دل من باز دوباره...گریه کردی عزیزم بی فایده

حیف توکه بازیچه شی

هیچکی قدرت ندونست...گریه نکن دل داغونم

نمیدونی ولی من میدونم

اون منو تورواز یادبرده

ولی من دارم واسش میخونم

منه ساده لعنتی رو نگاه کن...عمری بپای وعدش موندم

سوختم...ساختم...شکستم..اماازش نگذشتم!!

گریه نکن دل دیونه

نمیدونی ولی اون میدونه...بازیچه بودی واسه تنهاییش

واسه همینه که دل من خون...

خداکجایی که دلم مرد...بجای خوشبختی بد آورد

بدست قلب سنگ نارفیقش شکستو کم آورد

هرگز ندیدی خوبیامو...هیچ وقت ندیدم بدیاتو

اما چرامیخوای بری تنهام بزاری؟

انگار دیگه دوسم نداری

میدونم میری التماس دیگه دیره!!!

دیگه واسه دیدن من دلت نمیگیره

اشکای من داره ممیریزه تو نمی بینی

بدون تاقیامت به  عشقمون مدیونی

بسه دیگه بهونه نیار عزیزم

میدونم که به من دیگه حسی نداری..به منی که عمرمو به پات گذاشتم

نازنینم...دیگه وقتی نداری

بازی نده دیگه تو قلب منو

نمیدونی عزیزم عشقت ریشه زده تو عمق وجودم

اما دردمنو نمیدونی عزیزم

میخوام بمیرم واسه چشمات

نگوکه میری..میمیرم

اسیرقلبم توی دستات...

میخوام بدونم گل هستی چرا قلبو تو شکستس!

میخوام بدونم گل نازم چرا میخوای عشقو ببازم؟!

آهای رفیق بی رحم عشق منو ربودی


آهای یار بی وفا به یاد من نبودی


حالا داری با عشقت زندگیتو میسازی


غافل ازینکه اینجا قلبی شکستی


گرمی دستات رو گونم داره هنوزم حس میشه

اما..میدونم..خیاله


بازم میخوام ببینمت بتونم ببوسم چشاتو

اما..محاله!


مدیونی...به این چشمای مظلوم...


به این دستای خالی...به این قلب داغون!


مدیونی به این پاهای خسته...به این حال پریشون

به این قلب شکسته...!!!!


حلالت که شکستی دلم رو...پاگذاشتی روحسم..روقلبم


غم نشست..نترس..نمیذارم بفهمه رغیبم هرچی که بین منوتو گذشت

هیچکس نمیادپا به پام...این عشق رسم دنیاست..